![]() |
Legofish |
|
|
Saturday, August 30, 2003
اگه هیچ کس نیاد وبلاگتون بازم همینطوری که همیشه مینویسین مینویسین؟ یا اصلا بازم مینویسین؟ اگه مردم وجود نداشتن بازم همینطوری که الان زندگی میکنین زندگی میکردین؟
پس اینا همه اش مصنوعی نیست؟ آدم چطوری میتونه خودش باشه وقتی وجود یا عدم وجود مردم رفتارش رو دگرگون میکنه ... فقط وقتی میتونی "خودت" باشی ... به طور محض ... که کاملا تنها باشی ... درسته؟ مطمعنم که درسته ... در ضمن برای این نظریه هم هیچ احترامی برام قایل نشین ... چیزیه که از سلینجر یاد گرفتم .... مرد بزرگیه ... اگه بگم آرزومه که ببینمش دقیقا همون چیزی هست که اون نمیخواد و یعنی بطلان تمام این نظریه ... 9:11 PM || ||
1:45 PM || ||
1:44 PM || ||
Thursday, August 28, 2003
کارام داره کم کم راست و ریس میشه ... دیروز تو کتابخونه دانشگاه یه دلی از عزا درآوردم ... جاتون خالی ... هر چی نقد و کتاب درباره سلینجر بود قورت دادم. هنوز خونه خودم نرفتم ... پیش یکی از دوستامم ... ولی قراره به زودی برم خونه خودم .... به خدا به محض اینکه برم اونور مثل آدمیزاد مینویسم.
12:44 PM || ||
Monday, August 25, 2003
روز کاملا نامطبوعی بود. هیچ کار مثبتی نکردم. یعنی کردم ولی فقط یه خورده. یکی از خونه هایی که دیده بودم و میخواستم بگیرم رو رفتم که دیگه کارش رو تموم کنم ولی یه هو دیدم که قیمتش از اون چیزی که فکر میکردم خیلی بیشتر درمیاد ... خلاصه فعلا بیخیال شدم و میرم همون جایی که قبلا دیده بودم .... حالا اینا رو چرا اینجا دارم مینویسم اصلا نمیدونم ... اصلا حال خوشایندی ندارم ... ولی دو تا کتاب دیگه از سلینجر خریدم. فرنی و زویی و یکی دیگه ... خیلی مشتاق خوندنشون هستم. لذتی که کتاب خوندن بهم دست میده تازگی ها هیچ کار دیگه ای بهم نمیده و از این بابت خیلی خوشحالم ...
8:17 PM || ||
3:32 AM || ||
|
Ø§Ø·ÙØ§Ø¹Ø§Øª
شخصÛ:: |
|