![]() |
Legofish |
|
|
Friday, September 26, 2003
Amir on "Counter Strike" :
11:34 PM || ||
داشتم فکر میکردم تلفن خونه ام چقدر باحاله که زنگ سمفونیک داره (فعلا هر کی زنگ بزنه اینجا آهنگ جیمز باند پخش میشه) ...!
بعد فکر کردم فرقش با تلفن های معمولی مثل فرق PC Speaker با Amiga میمونه ... بعدش یاد آمیگام افتادم و اینکه روزی که مامانم اینا برام خریدا (با اینکه یه ماه بود روشون کار میکردم و از مزایای آمیگا براشون میگفتم) چقدر ناراحت بودم. از اینکه انقدر بهشون زور کرده بودم و (با اینکه بیچاره ها هیچی نمیگفتن) فکر میکردم خیلی از خریدش راضی نیستن (هم یه کم گرون بود و هم ترجیح میدادن برامون کامپیوتر بخرن) خیلی خیلی ناراحت بودم..... بعد یادم افتاد که از بازی کردن هم لذت خاصی نبردم. یاد یه بازی افتادم به اسم Toki که یه گوریل بیریخت بودی و همه اش میباختم (لامصب save هم که نمیتونستی بکنی!!) ... یه بازی هم کا دوست داشتم soccer kid بود که اونم بعد از اینکه با هزار بدبختی پیداش کردم و خریدم معلوم شد RAM آمیگام کافی نیست و هیچوقت نتونستم بازی کنم. بعد به این نتیجه رسیدم که بازی های کامپیوتری چقدر به ادم Tension میده ... بعد تصمیم گرفتم نذارم بچه ام بازی کامپیوتر رو زود شروع کنه ... بعد یادم اومد که من اصلا قصد بچه دار شدن ندارم ... بعدش فهمیدم اگه هم قصدشو داشته باشم که فعلا امکانات فراهم نیست ... !!!!! بعد ... 8:28 PM || ||
از کتابای آشغال متنفرم! کتاب یکی از درسام Digital Comm. by Lee/Messerschmitt هست. کاری ندارم معروفه یا نه ولی ازش متنفرم. یعنی میخوام با همین کتاب 1000 صفحه ای
بگیرم انقدر بزنم تو سر این یارو "لی" که به گه خوری بیافته!!! مرتیکه ماتحت فراخ نکرده یه مثال درست و حسابی بذاره . هر جا قرار بوده مثال باشه بالاش یه exercise نوشته و خودشو راحت کرده! حتی خیلی از تئوری ها رو گفته خودتون اثبات کنین!!! خلاصه خیلی بد توضیح داده . خاک تو سر. 1:25 AM || ||
Thursday, September 25, 2003
یه فوروارد داشتم الان از مامانم یه سری عکس از یک هتل غاری (Cave Hotel) تو ایران!!! من که باورم نمیشه ایران باشه اینجا ... به هر حال اینا رو ببینین:
اولی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی 4:20 PM || ||
Wednesday, September 24, 2003
تازگی ها (از وقتی موهامو دوباره بافتم) آدمای عجیب غریب بهم لبخند میزنند! شاید چون فکر میکنند دیگه تنها نیستند!
10:30 PM || ||
10:07 PM || ||
ظاهرا مجله کاپوچینو یه مقاله درباره تن تن چاپ کرده که بیشترش رو از وبلاگ تن تن برداشتن, بدون ذکر ماخذ. تن تن اصلی هم شاکی زده.
10:07 PM || ||
Monday, September 22, 2003
اصل: همیشه چاقترین مسافر تو هواپیما بغل تو میشینه ...
اسطوره: امکان داره یه دختر خوشگل بغلت بشینه ... 9:45 PM || ||
9:44 PM || ||
چقدر یا این آخرین پروژه گرافیکم حال کردم. چیز خاصی نیست البته, صفحه اول یه بروشوره برای یه کنفرانس پزشکی ... خیلی از این نوع بروشور ها قبلا درست کردم ... ولی میدونین... بعضی موقع ها آدم با یکی از کاراش بیخودی خیلی حال میکنه ... این هم از اونهاست !!
در ضمن باید بگم که من گرافیست حرفه ای نیستم و رشته ام هیچ ربطی به گرافیک نداره ... ولی این کار رو به عنوان سرگرمی انجام میدم ... و چه چیزی بهتر از اینکه یه پول کوچیکی هم از کاری که ازش لذت میبری در بیاری؟ البته هنوز مشتریم اینو ندیده و نمیدونم خوشش بیاد یا بازی در بیاره .. چون یه چیزی قبلا براش درست کرده بودم و گفت این یکی هم تو مایه های همون باشه که اصلا هیچ ربطی به اون نداره ! به هر حال, فردا معلوم میشه! 12:08 AM || ||
Sunday, September 21, 2003
آهنگ Sunrise مال Afterlife رو به نظر من آدم فقط باید موقع طلوع آفتاب تو یه کلاب تو ایبیزا بشنوه ... مطمعن ام که بی نهایت لذت بخش خواهد بود.
بگذریم که ما فرسنگ ها با ایبیزا فاصله داریم و کلاب هم که سگ خور, همینجا تو خونه و موقع طلوع ملوع هم که بیخیال, روزی 100 دفعه صبح تا شب به این آهنگ گوش میدیم !! ولی امتحان کنید ... اگه شد تو ایبیزا اگه نه هم که هر جا دیگه ... 7:56 PM || ||
|
Ø§Ø·ÙØ§Ø¹Ø§Øª
شخصÛ:: |
|